واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دكّان |
مغازه |
رهگذران |
عابران پیاده |
بی اختیار |
بی اراده، ناخودآگاه |
تمیز |
پاکیزه |
روانه شد |
به راه افتاد، رفت |
مخصوصاً |
به ویژه |
تصویر |
نقش، عکس |
بوستان |
باغ |
دیدنی تر |
تماشایی تر |
انتظار داشت |
توقّع داشت |
قول |
سخن، گفتار |
همچنان |
هنوز |
تکانی خورد |
حرکتی کرد |
ماجرا |
واقعه، داستان |
سرگرم |
مشغول |
جاودان |
همیشگی |
رسم |
آیین، شیوه، روش |
||
لذّت می بُرد |
احساس خوشی می کرد |
||
فوّاره |
بالا رفتن آب با فشار زیاد |
||
غرق تفکّر |
در فکر و اندیشه فرو رفتن |
||
جامه |
لباس، پوشاک، تن پوش، رخت |
||
پیشواز |
به استقبال کسی رفتن |
||
سوار سبزپوش |
در این درس، همان امام زمان (عج) است |
||
از قول من |
از زبان من، به نمایندگی از طرف من |
||
خیره شدن |
چشم دوختن به چیزی، نگاه کردن به چیزی با دقّت |
||
نرگس |
نام گلی است خوشبو، نام مادر امام زمان (عج) |
||
عود |
نوعی چوب که با سوختن بوی خوشی می دهد |
||
شال |
پارچه ای دراز که آن را دور گردن، سر یا کمر می بندند |
||
فضا |
محیطی که چیزی را در بَر گرفته باشد، مکان وسیع |
||
اسفند |
ماده ای که به هنگام سوختن بوی خوشی ایجاد می کند |
||
عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَهُ |
خداوند بلند مرتبه، گشایش و ظهور او را نزدیک گرداند (دعایی که هنگام ذکر نام امام دوازدهم (عج) بر زبان می آورند) |
||
به آرامی (باران به آرامی می بارید) |
آهسته، نم نم |
||
مشغول (مشغول تمیز کردن قاب ها بود) |
سرگرم |